جدول جو
جدول جو

معنی خواب موج - جستجوی لغت در جدول جو

خواب موج
(خوا / خا بِ مَ / موُ)
جهت و سیلی که موج در روی آب دارد. طرفی و تابی که موج در روی آب دارد. (از آنندراج) :
برگذار خویش دارد تکیه بی تاب عدم
بهر خواب موج باشد بستر سنجاب آب.
میرزاحسن واهب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی آنچه خواب می آورد و سبب خوابیدن می شود مثلاً داروی خواب آور
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا بِ حِ)
خواب ترس آور. خواب دهشتناک. خواب وحشت افزای. رویای مخوف. (یادداشت مؤ لف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بِ مَ)
مرگ. خواب عدم. خواب جاوید. خواب اجل. (یادداشت مؤ لف) :
خواب مرگ است هین هله بیدار شو.
صفی علیشاه
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بِ خوَشْ / خُشْ)
خواب راحت. خواب امن. خواب عافیت:
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش و مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو.
حافظ.
، رؤیای خوش:
نشنیدی که آن حکیم چه گفت
خواب خوش دید هرکه او خوش خفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ / تِ)
خواب آورنده. منوّم. (یادداشت بخط مؤلف) ، مخدّر. بیهوش کننده
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
بازگوکننده خواب. آنکه خواب خود گوید. آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف) ، معبر. خواب گزار. آنکه تعبیر خواب کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب آور
تصویر خواب آور
آنچه تولید خواب کند: داروی خواب آور
فرهنگ لغت هوشیار
خواب زا، منوم
متضاد: خواب زدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد